به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ در روزهای اخیر فیلم جوانی سبزورای منتشر شده است که در حمایت و دفاع از دو دختر جوان در برابر ارازل و اوباش به شهادت رسید دست به دست می شود. جوانی که به عنوان شهید غیرت شناخته می شود و همه از ایشان به عنوان نماد جوان باغیرت ایرانی یاد می کنند که برای دفاع از ناموس در کف پیاده روها به شهادت رسید.
از این رو متعاقب حادثه ضرب و جرح که منجر به درگذشت یک آمر به معروف در سبزوار شد، رئیسکل دادگستری خراسان رضوی طی دستوری خطاب به دادستان عمومی و انقلاب سبزوار، خواستار رسیدگی و روشن شدن ابعاد ماجرا شد.
دادستان سبزوار در رابطه با این حادثه گفت: مطابق تصاویر دوربینهای مدار بسته و تحقیقات به عمل آمده در شامگاه ۸ اردیبهشت یکی از شهروندان که منتظر بازگشت فرزند خود از کلاس بود، متوجه ایجاد مزاحمت و درگیری دو جوان با یک دختر جوان و کشاندن دختر در خیابان به اجبار و زور شده و در یک اقدام شجاعانه و انسانی بلافاصله برای نجات دختر جوان اقدام میکند.
جعفر طیار صابری افزود: متاسفانه هر دو جوان مزاحم که حسب بررسی به عمل آمده دارای سوابق متعدد کیفری هستند، در واکنش به دفاع شهروند سبزواری از دختر جوان ناجوانمردانه با سلاح سرد وی را از پشت سر مورد اصابت چاقو و سپس نفر دوم از روبهرو مورد جرح شدید قرار میدهند و پس از ارتکاب جرم از محل متواری میشوند.
صابری ادامه داد: بلافاصله اکیپ جنایی در معیت بازپرس، تحقیقات خود را آغاز و با تلاش مستمر در کمتر از ۱۰ ساعت ضاربین شناسایی و به اتهام مشارکت در قتل عمد دستگیر میشوند.
وی بیان داشت: امنیت مردم و جامعه خط قرمز دستگاه قضایی و انتظامی است و برای افرادی که به فکر ایجاد شرارت در جامعه و مزاحمت برای نوامیس مردم هستند امکان فرار از مجازات غیر ممکن است.
معرفت عمیق دینی
مادر حمیدرضا الداغی آمر به معروف سبزواری در گفتوگو با خبرنگاران سبزواری با توضیحاتی از منش خیرخواهانه و مردم داری این شهید اظهارداشت: خصلت و منش او در دفاع از ارزش های دینی و غیرت و تعصب در برخورد با موارد این چنینی و کمک به دیگران، از وی شخصیتی ممتاز ساخته بود که در نهایت ثمره ای خِیر جز شهادت برای او نداشت.
وی افزود: حمیدرضا دائما حتی به اعضای خانواده خود نیز ارزش و معرفت عمیق دینی را توصیه میکرد تا اینکه جان خود را در همین راه فدا کرد.
یک جو غیرت
شهادت جوان آمر به معروف سبزواری، شهادت آیت الله سلیمانی و شهادت یکی از فرماندهان انتظامی به همراه همسرشان در سیستان و بلوچستان در چند روز اخیر باعث واکنش های متفاوتی از جانب کاربران و تحلیلگران متفاوتی شده است. در ادامه یادداشت مهدی جمشیدی، پژوهشگر فرهنگی را درخصوص شهادت جوان باغیرت را می خوانید: ای کاش یک جو از غیرت تو را «قدرتنشینانِ منفعل» و «منبرنشینانِ توجیهگر» میداشتند. «کارگزارانِ شبهانقلابی» و «عالمانِ اسلام رحمانی»، مباشران آن هرزههای خیابانی بودند. اینان دو لبۀ یک قیچی هستند که با انقلاب و ارزشها، معاملۀ تزویر میکنند:
یکی از انقلاب، «اقتدارزادیی» کرده و دیگری از دین، «قطعیّتزدایی».
کی نظام را «متهم» نشان داده و دیگری دین را «سکولار».
یکی سودای «قدرت» دارد و دیگری در طلب «بدعت» است.
یکی دچار «تعارض منافع» است و دیگری گرفتار «کتمان حقایق».
یکی بر «اسلام محافظهکار» تکیه کرده و دیگری بر «اسلامِ رحمانی».
یکی «مصانعه» میکند و دیگری «مداهنه» میورزد.
یکی اهل «هراس» است و دیگری در مرداب «هوا» فرو رفته است.
یکی «تعلل» میورزد و دیگری «توجیه» میسازد.
یکی «عملگرا» است و دیگری «مصلحتاندیش».
در آن شب تاریک که هرزههای کثیف، قلب پاک تو را دریدند، چنین بازیگردانانی در پشتصحنه بودند. آتشِ سوزانِ دلم را در سینهام حبس میکنم تا سطرهای بیقرارم، شعلهور نشوند ...
سکوتی که بوی خون میدهد!
محمد فخرا، فعال سابق دانشجویی نیز در این خصوص حوادث و شهادت های اخیر در یاداشتی نوشت: نمیدانم شنیدید یا نه ولی در هفتهای که گذشت سه گلوله بر تن انسانی اصابت کرد و چاقو سینهای را شکافت و دو فرزند پانزده و شانزده ساله از نعمت پدر و مادر محروم شدند؛ خداروشکر اما ماست بر سر کسی ریخته نشد! احتمالا اینها به گوشتان نرسیده است چون بریده شدن گلوی یک طلبه آنقدر جذاب نیست که ترند فضای مجازی شود. یا مثلاً برای حمید علیمی و امثالش گلوله خوردن یک آیت الله کمتر از چپه شدن یک سطل ماست اهمیت دارد. حتی مسئله ماست هم نیست؛ مسئله کسی است که ماستی شده است. صد سیلی به زن مسلمان بخورد عدهای چشم از خلخال زن یهودی بر نمیدارند که مبادا خش بردارد.
آیت الله سلیمانی عضو سابق خبرگان رهبری بر روی صندلی بانک مورد هدف یازده گلوله قرار گرفت. خب به ضارب هم حق بدهیم؛ با خود گفته دیگر کی فرصت میکنم یک چنین مقام سابقی را بدون خدم و حشم در یک مکان عمومی میان مردم پیدا کنم. شاید آمده پول شارژ بادیگاردها و ماشین ضد گلولهاش را تحویل بگیرد. در مجازی گفتند بحث روی عدد چهار میلیارد تومان بالا گرفته بود. تقصیر خود شهید بود که فکر میکرد آن مقدار پول در جیب عبا جای میگیرد و با خدمتکاران خود تعارف کرد بر سر تحویل پول از بانک. واقعیت این است که آیت الله سلیمانی میان مردم یازده گلوله خورد و آنها که در ذهن مشوش خود توانایی هضم بادیگارد و نوکر نداشتن عضو سابق خبرگان را هم ندارند، به او تهمتهای میلیاردی زدند تا شاید وجدانشان را اینچنین گول بزنند. وجدانی که هر چند سنگ شده باشد اما از سکوت تناقض آمیز برای خون یک انسان اندکی بدرد میاید.
به طلبهی دیگری با ماشین حمله شد و سپس ضارب با چاقو به جان او افتاد و خون انسانی بر زمین جاری شد. خوشبختانه آن طلبه فوت نکرده است اما وجدان بعضی زودتر از اینها مرده است. هر چقدر مقایسه کنیم که سوز چاقو بیشتر است یا ماست کم گفتیم. شاید به آن ضارب هم گفتهاند این طلبهها خطرناکند. اگر با چاقو سینهشان را نشکافیم فردا روزی بر سر مردم ماست میریزند. امروز بزن بر قلبش تا فردا ماستی نشوی.
عدهای ناشناس زنی را در سراوان به شهادت رساندند. مولوی عبدالحمید بخاطر این زن بالای منبر میرود؟ حمید علیمی برای بچههای پانزده و شانزده سالهاش توئیت میزند؟ عزاداران خلخال زن یهودی و سطل ماست لبنیاتی آیا برای آنها عزاداری میکنند و هشتگ زن زندگی آزادی میزنند؟ یا وقتی بفهمند شوهر این خانم فرمانده نیروی انتظامی سراوان بوده و در ماشین همراه همسرش به شهادت رسیده است، روضه سکوت میگیرند؟ اینها یک طرف و شهید امر به معروف که برای دو دختر کم حجاب غیرت داشت یک طرف. باز هم هست و نیازی به گفتنش نیست. آخر کلام اینکه مواضعتان خونی شده است. توئیتهای شما بوی خون میدهد. از ماست گفتنهایتان خون میچکد. سکوت شما همه جا را خونی کرده است.
در ادامه برخی از واکنش کاربران فضای مجازی را به شهادت حمیدرضا الداغی، شهید غیرت را می خوانید:
گزارش از هادی هدایت زاده